خانه ای پُرِ دوست
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست...
عیدتون مبارک !
عروسی امشب
تقریبا نیم ساعتی میشه که از عروسی اومدم
تو تالار همش بغض داشتم
تو ماشین سعی کردم جلو شوهر دوستم صدام در نیاد
اما حالا
من و اتاق و یه بغض
عروس هم بغض داشت کاملا معلوم بود
سخته لباس عروس برا تو تنت اما مادری نباشه که قربون صدقه ات بره
خیلی سخته همه باشن و اون نباشه
من که دوستشم دارم اینجور براش اشک می ریزم
و دلم آشوبه
ینی خودش تو دلش چه خبره ?
خدایا ازت میخوام هواشو داشته باش
میدونم مادرش امشب گوشه گوشه تالار نظاره گر دخترش بود
ولی ازت میخوام دل آشوبش رو آروم کنی
+ علی دایی هم خیلی نامردی که عروسی بهترين شاگرد تیمت نیومدی
بنده بودن یعنی بند به خدا بودن
مادامى که گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است؛
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
باد، باعث طراوتش میشود،
آب، باعث رشدش میشود،
و آفتاب، به او پختگی و کمال میبخشد.
اما …
به محض پاره شدن آن بند؛
و جدا شدن از درخت، آب، باعث گندیدگی؛ باد باعث پلاسیدگی؛ و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود!
بنده بودن یعنی همین،
یعنی بند به خدا بودن،
که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما مؤثر خواهند بود.
پول، قدرت، شهرت، زیبایی….
تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است
اما به محض جدا شدن بندِ بندگی،
همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود.
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
خواب شیرین
خیلی سعی کردم دیروز ینی دوشنبه پست بذارم ولی نشد
چون چیزی که میخوام ازش حرف بزنم برای دوشنبه بود
بعضی وقتا بعضی خوابا خیلی شيرينن
با خودم عهد بستم تا وقتی به عنوان چسبونک یا همون آویزون تلقی میشم
برای غرور خودمم شده چیزی نگم
باشه دلتنگی باشه عدم فراموشی باشه خاطرات شیرین و شیرین و شیرین
و گهگداري تلخ
درسته همه اینا هست اما باید سعی کنم برای احترامی که برای خودم قائلم چیزی نگم
چیزی که تهش جای دلتنگی متقابل برچسب چسبونک بهم بخوره
دیشب داشتم به یکی از دوستام ميگفتم هر وقت فال میگیرم نیت فال و اون چيزي که حافظ میگه
زمین تا آسمون تفاوته
گفتم بذار یه نيت بکنم تو برام فالو بگیر
و چقدر فالش خوب بود
بسیار انسان وفا پیشه ای هستید
و حاضر نیستید تحت هیچ شرایطی عهد خود را بشکنید.
تا هر زمان که لازم باشد به پای معشوق می نشینید.
تیر همه ی رقیبان و حسودان به خطا رفته است.
بیماری شما به زودی شفا پیدا می کند.
نگران نباشید. از غم رهایی یافته و به حاجاتتان می رسید.
این یه مورد از اتفاقات دیشب بود که دوست داشتم تو وب درج بشه
و اما قسمتی که وقتی بهش فکر میکنم اشکم در میاد
خیلی شيرينه تو اوج دلتنگی خواب ببيني با اونی که خیلی بی معرفت بازی درآورد یه جا هستی
یه جای شلوغ که متوجهش نبودی
و تو خواب هم هر دو در کوچه علی چپ به سر ميبردين
که يهو بیاد گوشی تو رو از دست کناريت بکشه
و تو مات بموني
خواب دیدم تو خوابم براي اولین بار داداش بی معرفته رو به رومه
بی هیچ حرفی رفت و فقط یه لبخند زد
اما خوابم تموم نشد ......
یه بار دیگه پشت سرم دیدمش
و یه بار هم کنار یه خانوم سر سفره
دوباره برگشت نگاه کرد و باز سکوت
یه جایی هم من رفتم دنبالش اما پشیمون شدم و برگشتم چون رفتن بالای یه صخره اي
هنوز اون حرکت اول که گوشی منو گرفت و عکس اون وروجکي ک براتون گذاشتم رو داشت نگاه میکرد
از ذهنم نميره بیرون
اينکه این خواب با بقیه متفاوت بود خودش مايه تسکينه
وقتی صبح بیدار شدم دلم نميومد پاشم از سر جام
حس میکردم وقتی بلند بشم یا خوابا از دورانم ميره بیرون
یا اگه چشمامو ببندم دوباره میتونم همون خواب رو ببينم
نمیدونم از آرامش این خواب باید بترسم
یا از طوفان خواباي قبلی
اما امیدوارم هر جا که هست خوش باشه و خوش بگذرونه
و اين خوابا جز سلامتی و موفقيت و خوشبختی تعبیر دیگه ای براش نداشته باشه
+ اون کسی که کنار من بود و گوشی رو ازش گرفت رضا بود
و اون کسی که تا پای صخره دنبالشون با من اومد و با پشيموني من برگشت اونم رضا بود
رضا در خواب هم حماسه می آفریند
چهاردیواری نیست که اختیاری باشد،
بانوی راننده ایرانی!
هنگام رانندگی
کمربند ایمنی را که می بندی،
گره روسری ات را هم محکم ببند!
چهاردیواری نیست که اختیاری باشد،
ماشین ِ زیر پای تو ...
+ راستی ما باحجاب ها ،بی نقص نیستیم! ولی توی مساله حجاب به حرف خدا نزدیکتریم :)
+ میریم برای قاصدک روزهای اول شدن
+ منتظر حرفای قاصدک باشین
+ مرسی از باران عزیز برای تلنگری که زد : دیگه پستای منو نمیذاریا
بچگی
هر وقت این وروجک رو بغل میکنم و خودشو لوس میکنه
هر وقت باهاش حرف میزنم و برام قهقهه میزنه
هر وقت تلفنی با هم حرف میزنیم و براش شعر میخونم و صدای ذوق کردنش به گوش میرسه
و گاهی وقتا شده با هو هو کردنام اونم تقلید کنه از من
هر وقت همه سعی میکنن حواسشو پرت کنن و اون بی توجه به اونا برا من میخنده
قشنگ ترین لحظه لذت بردن از زندگیه
این عکس من جمله عکس هایی هست که دوسش دارم
البته نا گفته نماند که ما با هم سلفی زیاد داریم
همه میگن از بس ازش عکس گرفتم هر سمتی دوربین باشه زل میزنه تو لنز دوربین
یه خورده از یه بچه چهار ماهه این چیزا بعیده ولی چیزیه که حقیقت داره
وقتی وسط حرف زدنام برام میخنده
و اون وقته که شرو میکنم به الکی خندیدن و خنده اون اوج میگیره و دل من اما .....
نمیخوام نمیخوام نمیخوام این پست رو غمگینش کنم
یه لحظه وقفه برای غمگین نشدن پست
دنیای بچه ها دنیای قشنگیه
یه وقتایی با خودم میگم کاش بچه بودیم
وقتی بچه باشی و کاری غلط رو انجام بدی
میگن بچگی کردی
وقتی بچه باشی و دوست داشتن آدمای دور و برت اونا رو مشتاق تر میکنه
میگن این بچه عاشق فلانیه ها
وقتی بچه باشی و اوج گریه کردنت یا بخاطر بیخوابیه یا لک زدن بار شیر مادر
میگن بچه ها بهترین دنیا رو دارن
دنیایی متفاوت از آدما
آدمایی که اگه کار غلطی رو انجام بدن تا عمر دارن باید اون لکه اشتباهه رو بپوشونن
آدمایی که اگه کسی رو دوست داشته باشن اونا رو از خودشون دورتر میکنن
آدمایی که اگه روحشون گرسنه باشه دنیاشون میشه تنهایی و تنهایی
دنیای آدم بزرگا قشنگ نیست
کاش همون بچه میموندیم
اردیبهشت 95
خاله قاصدک و آقای دوست داشتنی
مجازات نکنیم
هر آدمی توی زندگیش یه سری نیازایی داره که عدم دستیابی به اون نیازها
باعث سرشکستگیش میشه
این نیازها برای بعضی ها کوچیکن و برای بعضی ها بزرگ
یه وقتایی ما آدما مانع میشیم تا اون فرد به اون نیازش برسه
و ما عادت کردیم به مجازات کردن
مجازات کردنی که از سر عادت باشه تبدیل میشه به عرفی که تکثیر پیدا میکنه
یه وقتی ما آدما جلوی چشمای یه دختر بچه عروسکش رو قائم میکنیم و بهش نمیدیم
یه وقتایی هم اون پسر بچه رو از ماشینی که بهش علاقه داره منع میکنیم
ما آدما مجازات کردن رو خوب بلدیم
ما بلدیم اخم کنیم تا طرف مقابل حساب کار دستش بیاد
ما بلدیم به در بگیم تا دیوار بشنوه
ما زود قضاوت کردنم بلدیم
فقط اینو یاد نگرفتیم که همیشه محبت کردن دلیل بر احتیاج داشتن نیست
ما یاد نگرفتیم مجازات نکنیم
ما یاد گرفتیم مجازات کنیم و مهر خاموشی بزنیم رو لب های طرف مقابلمون
داشتم از مجازات و مهر خاموشی و اینا حرف میزدم
خوبه که بگم :
هیچ وقت از کسی که نیاز داره به نوشتن نخواین ننویسه
هیچ وقت نخواین کلمات رو ازش بگیرین
درسته اون سکوت کرد به خاطر احترامی که برای خودش قائل بود
اما هیچ وقت دیگه ازش اینو نخواین
اون آدم فقط نیاز داره بنویسه
کلمات رو ازش نگیرین
ممنونم
پ.ن 1 : آدما محبت میکنن چون این کار رو دوست دارن نه اینکه انتظاری داشته باشن
پ.ن2 : شاعر میگه گر گرد کسی بسیار گردی/گرچه بس عزیزی خوار گردی
همیسه اونجوری نمیشه که هادی میخواد
خیلی خیلی خیلی خوب بود
شاد شدم از فوتبال دیدن
عالی بود ینی نتایج
میگن شما که دربي رو باختين
نه قهرمان شدین نه نایب قهرمان
پس چرا اینقدر خوشحالي?
عرض کنم خدمتتون که واقعا خوشحالم چون دلم نمی خواست پرسپوليس قهرمان بشه
همین که نشد ینی اوج خوشحالی
کاری ندارم که الان پرسپوليس نایب قهرمانه
یا سهمیه رو گرفته و ....
من اگه استقلال آخر جدول هم بود باز هم این پست رو ميذاشتم
اصلا هم با این چرت و درنا ک داداش کوچیک استقلال قهرمان شد و
چه میدونم جام رنگ خدا گرفت
و معجزه عدد پنجاه و هفت
و آل و با و جيمبل کار ندارم
من برای خوشحالیم دلیل دارم
اوليش اینکه کري های هفته قبل پرسپوليس بی نتیجه موند
دوميشم اينکه خدا هادی نوروزی رو بيامرزه برای روحش هم احترام قائلم
اما مرغ ميرفت تو جاش
سگ پارس میکرد
خروس قوقولي قوقو میکرد
میگفتن دست هادی تو کاره
يني خوشحالم امروز دستشون جای دیگه بند بود شفابخش پرسپوليس نشدن
چون اگه امروز قهرمان میشد
شاید منم ديدم عوض میشد که تو روز بیست و چهارم پرسپوليس به بیست و چهارمين قهرمانيش برسه
به نظرم امروز دست خدا تو کار بود
که مردم اینقدر باورشون تغییر نکنه
و باید عرض کنم که
همیشه اونجوري نمیشه که هادی ميخواد
مراقب باورامون باشيم
+ هادی نوروزی نیاد تو خوابم صلوات
+ در ضمن گل اولتون هم که کاملا الکی بود و پنالتی نبود حتی خود داور هم به شک افتاد واقعا
به قول عادل فردوسی پور : چیکار کنیم ? نبود ینی ? حالا گرفتيم که بذار بزنن دیگه
و همین باعث شد انگيزه گل دوم رو هم پیدا کنن
خیلی حرف ها تو این پست هست
خیلی حرفایی که فقط خودم و خودم و خودم باخبرم ازش
انگار بچه ها قضیه سکوت منو میدونن
حداقل مستر هلمز
وقتی سکوت میکنم و پست نمیذارم
پر هستم از حرف هایی که نمیخوام بگمش
مرسی که هستی دوست مجازی بامعرفت
و ممنونم که به این ویژگی من پی بردی
شایدم نبردی ولی من اینطور حس میکنم
دقیقا وقتی روز پست نذاشتنم زیاد میشه و تو میگی پست مست چی داری؟
همون موقعی هست که من پر از فریاد سکوتم
همیشه از اینکه یه جایی اضافی باشم بدم میومد
کلا چه واقعیت چه مجازی ترجیح میدادم که نباشم تا اینکه اضافی تلقی بشم
این چند روز هم داشتم نبودن رو تمرین میکردم
کسی نگفته من اضافی هستم
کسی هم نگفته من آویزون هستم
من فقط حس کردم
و حس من هیچ وقت بهم دروغ نمیگه
اینجا خونه منه
خونه مجازی ای که خودم براش سقف درست کردم
خونه ای که درسته سوت و کوره ولی ارزش همین دو سه نفری که هستن برام اونقدری هست
که به احترامشونم شده میام و مینویسم
توجه ها کم شده
بی معرفتیا زیاد شده
اما هنوز هستیم و نفس میکشم
فقط باید یاد بگیریم تو رفت و آمد این نفس کشیدنا اضافی نباشیم
خیلی بده که فکر آویزون بودن ببخشید معنی قشنگ ترش
خودتو چسبوندن نمیدونم حالا هر چیزی
خیلی بده که این فکر تو ذهن آدمهای دور و برت باشه
راستی!
همیشه محبت کردن به معنی دوست داشتن و بامعرفت بودن نیست
یه وقتایی محبت کردن یعنی :
آویزون بودن
اضافی بودن
ببخشید خودتو چسبوندن
+ اعیاد برشما مبارک
اردیبهشت هم تمام شد
اردیبهشت هم تمام شد ،
اردیبهشت مان که ارديبعشق نشد هیچ
تازه ما را وارد وادي وحشتناک خرداد کرد
خردادي که همیشه امتحانش را بد پس داده ام
خرداد هم اگر آسان بگیرد
تیر را چه کنم ؟
تیر باران نگاهت گر مه تیر نشوم کی بشوم ?
وز رخ عشق تو من اسیر و دلگیر نشوم کی بشوم ?
اما من همه را میبخشم به یک تلالو خورشید
تلالويي که مرداد را فریاد میزند
و چه دلنشين است این فرياد
فریادی که به يومن شنيدنش
ردی های خرداد را با خوشحالي از کوچه پس کوچه های فرعي شهریور عبور خواهم داد
+ وقتی بعد پاتختی رفقا یاد بیرون رفتن ميفتن
فردا
ساختن واژه ای به نام «فردا» بزرگترین اشتباه انسان بود،
تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی نداشتیم،
خوب زندگی میکردیم.تمامی احساساتمان،
غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم
انگار فهمیده تر بودیم، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد.
از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم،
همه چیز را گذاشتیم برای فردا.
از داشته های امروز لذت نبردیم و گذاشتیم برای روز مبادا...
شاید باید اینگونه «فردا» را معنی کنیم....
«فردا»روزیست که داشته های امروزت را نداری.
پس امروز را زندگی کن.
مرا از سرزنش های اقوام و دوستان
و یا به سخره گرفتن های توی خیابان
و حتی دهن کجی های بعضی استادان
باکی نیست
اینها چه می دانند
در لا به لای مناجات ِ بهترین بنده خدا بودن(1)
چه لذتی دارد...
1.دعای پیامبر نور و رحمت (ص):
پروردگارا ! زنانی که خود را پوشیده نگه می دارند،مشمول رحمت و غفران خود بگردان..
{مستدرک الوسائل،ج 3 ،ص 244 }
وابسته میشوند و کارشان تمام است
میدانی... رابطه ی آدم ها پیچیده ترین، اتفاق زندگیشان است...
آشنا میشوند دوست میشوند دوست میمانند عاشق میشوند عاشق میمانند
و این قسمت زیبای ماجراست!
شاید هم آشنا شوند دوست شوند و بعد متنفر شوند عاشق شوند و راهی جز جدایی نباشد!
و این هم قسمت تلخ ماجراست! اما تلخ تر از اینها میدانی چیست?!
فرقی نمیکند دوست باشند یا که دشمن همین که وابسته هم بشوند،کارشان تمام است!
+ کپی شده از دل نوشته نیلوفر_اسلامي